سفارش تبلیغ
صبا ویژن


شهید من



اوقات شرعی

میانبرهای وبلاگ

والپیپرهای مذهبی وبلاگ بیمعرفت

حلقه طراحان
اطلاعات آماری




 RSS 

جستجو در متون
جستجو با گوگل
موضوعات نوشته ها

خبرنامه

برای آگاهی از به روز شدن وبلاگ در خبرنامه عضو شوید.


 

در حال حاضر مطالعه می کنم..



بیت الاحزان
نویسنده: شیخ عباس قمی
ترجمه: آیت الله ناصر مکارم شیرازی


خرید اینترنتی
نظرسنجی

فعلا مورد خاصی بری نظرسنجی وجود ندارد.
لوگوی بی معرفت

خاطرات - بیم عرف ت :: طرحی نو در وبلاگستان مذهبی



کد بالا را
Copy کنید و در بین کدهی سیت
خود و در بین تگ هی
Paste ،Body
کنید.

حمایت های اینترنتی


تحریم اسرائیل - Bycott Israel

آرشیو نوشته ها

تابستان 89 [8] |  بهار 89 [4] |  زمستان 88 [16] |  پاییز 88 [10] |  تابستان 88 [4] |  بهار 88 [5] |  زمستان 87 [9] |  پاییز 87 [9] |  تابستان 87 [11] |  بهار 87 [18] |  زمستان 86 [9] |  پاییز 86 [5] |  تابستان 86 [11] |  بهار 86 [8] |  زمستان 85 [26] |  پاییز 85 [17] |  تابستان 85 [24] |  بهار 85 [21] |  زمستان 84 [24] |  پاییز 89 [8] |  زمستان 89 [7] |  بهار 90 [10] |  تابستان 90 [1] |  بهار 91 [2] |  تابستان 91 [2] |  پاییز 91 [1] |  پاییز 92 [6] |  زمستان 91 [1] |  زمستان 92 [1] | 

همسایه ها


مذهبی اسلامی (مداحی های جدید) + مذهبی اسلامی (فیلم و صوت اسلامی) + مذهبی اسلامی (بانک فیلم و صوت اسلامی 2) + خاکریز + دلگویه های غلامعلی مجاهد + غربتکده + دوست اختصاصی + حزب الله + روایت نامه + عشق و مشق + سیمرغ قاف + یا علی جان مددی + شکوفه نرگس + تشنه معرفت + دنیای سه خواهر + عبد زیر صفر + شیعه شناسی + مجله ینترنتی قرآن + کلرجی من + یک آرزو + نغمه های بندگی + لیلة القدر + ?Who + پیامبر اعظم + هیئت منتظرین + دیار رنج + وب نامه + باران عدل + طلبه ای از نسل سوم + محفل یاران + هیئات جوانان عاشوریی + عطشان + به یاد او + حرفهی جوانی + دفتر یادداشت + پشت خطی + معراج + مجنون الحسین + غم دوست + آفاق + صبح ظهور + محبوب + آدینه + شب رو + تشنه + ...


تمامی کسانی که به "بی معرفت" لینک داده اند می توانند از طریق  پیغام خصوصی به من اطلاع دهند تا به منظور قدردانی، لینک آنها در این بخش قرار بگیرد.



 
در صورت تمایل می توانید با قرار دادن تکه کد فوق در بین دو تگ
و
قالب خود،
این لینکستان را در سایت یا وبلاگ خود نمایش دهید. (در صورت بروز هرگونه مشکل، پرسش خود را  از طریق پیغام خصوصی آخرین پست مطرح کنید)




سه شنبه 85 تیر 6

    بازی های فوتبال به دلیل جذابیتی که برای اکثر مردم دنیا دارد بیشتر از بقیه ورزش ها جولانگاه سیاست می شود.. در بین این سیاست بازی ها، اسرائیل به دلیل درگیری های چندین ساله و جنایاتش در صدر جدول قرار دارد! من جمله این سیاست بازی ها علیه اسرائیل در فوتبال را می توانید در اینجا ببینید که در بازی ای که، تیم های سوئیس و اسرائیل در سپتامبر سال 2005 داشتند صورت گرفته است! و در آن طرفداران فلسطینی در دقیقه 25 بازی به وسط زمین می آیند و با پرچمی که روی آن نوشته شده بود: "فلسطین را آزاد کنید." ساخت دیوار حائل توسط اسرائیل را محکوم می کنند.

    ... و اما بریم سر جام جهانی 2006 آلمان! وقتی تمام مردم برای فوتبال اوقات خود را خالی می کنند!! و تمرکز اذهان بر روی فوتبال است... به قول سایت الجزیره خوب زمانی است برای اسرائیل که از این تمرکز اذهان استفاده کرده و از جام جهانی بعنوان یک پوشش برای جنایات کثیف خود استفاده کنند!
    اوج این جنایات همان حادثه ای است که حتما تا به امروز، خبر از آن شنیده اید! بله... دختر بچه ای 12 ساله به نام هدی... که فریادهایش، جان آدمی را از تن به در می برد!! و این همان مصداق سخن امیرالمومنین است... اینکه بگوییم : اگر محبی از محبان علی (ع) از فرط ناراحتی از این حادثه جان از بدنش بیرون شود، جای ملامت ندارد!!
ندای هدی 12 ساله با ندای پیامبران هیچ فرقی نداشت؟! چرا؟ چون پیامبران ندای بیداری مردم سر می دهند.. که ای مردم از خواب بیدار شوید و خدای خود را ببینید! و او نیز همین را فریاد می کشید! او پیامبر سال 2006 است!!

و او فریاد می کشد... ولی فریاد او در بین فریاد تماشاچیانی که برای تشویق تیم خود آمده اند گم میشود و آنگاه میبینی عده ای جاهل که نان خور اسرائیل هستند برای پیروزی خود، پرچم جنایت را بالا می برند و با آن خوشحالی می کنند!! چرا؟! فقط به این دلیل که در یکی از باشگاههای اسرائیل بازی می کنند... و بعد هم به خاطر این عمل خود عذر خواهی می کنند!!!؟؟

آنوقت است که با پررویی تمام طرفداران این رژیم پست فخر می فروشند به ایران که: "اسرائیل روی نقشه باقی خواهد ماند!"
بله... گویا حرفِ درست را، آنان می زنند!!؟! تا وقتی مردم این دنیا به این راحتی نگاهشان از گلوله هایی که به مغز کودکان فرو میروند به سمت یک توپ فوتبال جذب می شود... چرا بر روی نقشه باقی نمانند؟!!
هدی و امثال او بسیارند و هر روز فریادهاست که آنها می کشند!! من و تو چه می کنیم؟؟
یا علی

نوشته های مرتبط:
فیلم هدی و فریاد های دردناک او از سایت شهید آوینی (برای دانلود راست کلیک کرده و Save target as را انتخاب کنید)
نامه انجمن مستقل IAC مستقر در نیویورک که جهت مبارزه با سیاست کشور و ایجاد صلح در جهان فعالیت می کند درباره جنایات اخیر اسرائیل (6 روز و 4 حمله!!)
پستی که ABCNews در بخش وبلاگ خود درباره "ماجرای هدی" نوشت!


نوشته شده توسط بیم عرف ت در ساعت 6:11 عصر | ()نظر

کلمات کلیدی : خاطرات

ارسال لینک :





چهارشنبه 85 خرداد 31

سلام علیکم:
دیروز روز شهادت شهید چمران بود... از اونجاییکه خیلی بیشتر از اینها به این شهید بزرگوار مدیون هستم سعی کردم حتما یه پست درباره ایشان بنویسم.
فقط همین را بگویم که بین همه ی شهدا... اولین شهیدی که ما رو تحویل گرفت شهید چمران بود! و اولین معلم اینجانب بود، که برای اولین بار مرا با مفاهیم عظیمی چون مناجات ساده با خدا و کلماتی چون علی و زهرا و حسین...
به من یاد داد که چگونه در سخت ترین شرایط خدا را بیاد بیاورم و بدانم که اگر هیچ کسی با من نباشد! خدا هست...
حالا هم دربارش هیچی نمی گم... میذارم از زبان خودش بشنوید:
صدای شهید چمران که خودش دوران تحصیل خود را از ابتدایی تا دانشگاه کالیفرنیا شرح میدهد.
و در آخر هم یکی از مناجات های شهید چمران که در آن خدا را شکر می کند که به او درد عطا فرمود و نیز به عظمت وجود علی (ع) اشاره می کند و اینکه غربت او پایان ندارد و بعد از گذشت سالیان، هنوز شخصیت بزرگ این نمونه روزگار برای میلیونها بشر و مسلمان ناشناخته مانده است (مرتبط با پست های قبلی!!) ...

علی علی


نوشته شده توسط بیم عرف ت در ساعت 6:59 صبح | ()نظر

کلمات کلیدی : خاطرات

ارسال لینک :





دوشنبه 85 خرداد 22

از همان وقتی که پست قبلی را نوشتم می دانستم که اهل تسنن هم آنرا می بینند و می دانستم که چه می نویسم! همینطور هم شد...
امروز داشتم درباره ی زندگینامه حضرت زهرا (س) در بین سایت های انگلیسی زبان جستجو می کردم که به بخشی از سایت دانشگاه کالیفرنیا برخورد کردم که به خلاصه هایی از معارف اسلامی اختصاص داده بود و البته در سرچ های گوگل هم رتبه بالایی داشت. بگذارید برایتان پاراگراف آخر آنرا که درباره ی نحوه شهادت حضرت زهراست ترجمه کنم...
پس از آنکه به ذکر فضائل آن حضرت از زمان کودکی آن حضرت تا نوجوانی ایشان می پردازد... من جمله پاراگراف زیر:

 

He also said: "The best women in all the world are four: the Virgin Mary, Aasiyaa the wife of Pharoah, Khadijah Mother of the Believers, and Fatimah, daughter of Muhammad." Fatimah thus acquired a place of love and esteem in the Prophet"s heart ...

پیامبر همچنین فرموده بود : "بهترین زنان جهان 4 نفر هستند: مریم مقدس، آسیه زن فرعون، خدیجه ام المومنین، و فاطمه دختر محمد." بدین جهت فاطمه جایگاه ویژه ای در قلب پیامبر داشت.

و در آخر هم بشنوید... که از دیدگاه آنان چگونه فاطمه (س) از دنیا رفت. پس از آنکه قول رسول الله (ص) را که به حضرت فاطمه (س) فرمودند نقل می کند که: " تو اولین کسی هستی که به من ملحق خواهی شد." حادثه را اینگونه بیان می کند:

One morning, early in the month of Ramadan, just less than five month after her noble father had passed away, Fatimah woke up looking unusually happy and full of mirth. In the afternoon of that day, it is said that she called Salma bint Umays who was looking after her. She asked for some water and had a bath. She then put on new clothes and perfumed herself. She then asked Salma to put her bed in the courtyard of the house. With her face looking to the heavens above, she asked for her husband Ali.
He was taken aback when he saw her lying in the middle of the courtyard and asked her what was wrong. She smiled and said: "I have an appointment today with the Messenger of God."
Ali cried and she tried to console him. She told him to look after their sons al-Hasan and al-Husayn and advised that she should be buried without ceremony. She gazed upwards again, then closed her eyes and surrendered her soul to the Mighty Creator.
She, Fatimah the Resplendent One, was just twenty nine years old.

یک روز صبح، از روزهای نزدیک به رمضان، وقتی تنها 5 ماه از رحلت پدر بزرگوارش می گذشت، فاطمه از خواب بیدار شد در حالیکه شادی و خوشحالی عجیبی داشت. در عصر همان روز، او از سلما بنت عمی که مسئولیت مراقبت از ایشان را بعهده داشت درخواست آب کرد که به حمام برود. سپس لباس های خود را عوض کرد و خود را آراسته کرد. سپس از سلما درخواست کرد که رختخواب او را روی ایوان قرار دهد و وقتی سلما علت آنرا جویا شد، او گفت: من امروز با رسول خدا (ص) ملاقاتی خواهم داشت.
علی گریه کرد و فاطمه او را دلداری داد. او گفت که از حسنین مراقبت کند و وصیت کرد که او را بدون مراسم دفن کنند. سپس او دوباره بالا را نگاه کرد و سپس چشمان خود را بست و جان به جا آفرین تسلیم کرد. در آن زمان فاطمه زهرا تنها 20 سال داشت.

بدان! ... اینکه آن زمان که یک روز صبح بلند شد و خوشحال بود... همان روایت خودمان است که فرمود: « حضرت آنروز بر خلاف روزهای دیگر - که از درد بازو و پهلو در بستر خوابیده بودند - از بستر بلند شدند و لباس نو به تن کردند و به تمیز کردن خانه و جارو زدن حیاط پرداختند و به بچه ها رسیدند. گسیوان حضرت زینب را شانه کردند و ... »
... به من می گویید: زیاد حرف می زنی! ببخشید...
دیگر حرف نمی زنم... بقیه اش را در خودم می ریزم!
ان شاءالله یک روز شهید غربت اهل بیت شوم!!

و السلام علی من التبع الهدی
یا علی

لینک های مرتبط:
متن کامل زندگینامه حضرت زهرا (س) از سایت دانشگاه کالیفرنیای جنوبی
بیوگرافی حضرت زهرا (س) در دیکشنری پرطرفدار wikipedia که بدون غرض هر دو دیدگاه را درباره شهادت حضرت بیان می کند.


نوشته شده توسط بیم عرف ت در ساعت 10:3 عصر | ()نظر

کلمات کلیدی : خاطرات

ارسال لینک :





شنبه 85 خرداد 20

چه بگویم از فاطمه؟!
دشمنان که دشمند... زخمهایشان، چون خراشی می ماند!
حرف، حرف یهود و نصارا نیست! حرف، حرف مسلمانان است!
حرف ، حرف خودمان است!
این ایام که می گذرد... ستون های عالم می لرزد! نقطه عطف مخلوق و خالق امروز از این عالم رخت می بندد و پر می کشد و امروز اکثر مسلمانان این جهان، روز خوشی را مانند روزهای دیگرشان می گذرانند!!
درد، این است! قلب از این حقیقت غمبار است...

آنان که دم از سنت می زنند.. بارها و بارها از زبان بزرگانشان چون ابوبکر شنیده اند که او دختر رسول خدا (ص) را اینگونه خطاب می کرد:
لا یحبکم الا سعید، و لا یبغضکم الا شقی بعید، فانت عترة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الطیبون، والخیرة المنتجبون علی الخیر ادلّتنا، و الی الجنة مسالکنا و انت -یا خیرة النساء وابنة خیرالانبیاء- صادقة قی قولک، سابقة فی وفور عقلک،...انت معدن الحکمة و موطن الهدی و الرحمة و رکن الدینة و عین الحجة...
دوست نمی دارد شما را مگر کسی که سعادتمند باشد، و دشمن نمی دارد شما را مگر کسی که بدبخت باشد. بنابراین، شما عترت پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و برگزیدگان منتخب خداوند و راهنمایان ما بر خوبی ها و راههای ما بسوی بهشت هستید. و تو - ای برگزیده زنان و دختر بهترین پیامبران - در گفتار خود راستگو، و در وفور عقل و درایت پیشگام هستی، ...
تو معدن حکمت، جایگاه هدایت و رحمت، رکن دین، و سرچشمه حجت خدا هستی...

او که خود فاطمه را عترت پاک رسول خدا (ص) نام می برد لابد خوب بیاد دارد این سخن پیامبر را که : انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی اهل بیتی...
و گویا برایشان اصلا مهم نبود که پیامبر چه چیزی برایشان به یادگار گذاشته است!
از این دو یادگار، عترت را که ضایع ساختند و از کتاب خدا نیز جز آنچه به رای خودشان بود نیاندوختند!!!
ای خدای من! همیشه برایم سوال بوده که چه چیزی فکر می کنند وقتی این آیات قرآن را می خوانند:
- انا اعطیناک الکوثر ، فصل لربک وانحر ، ان شانئک هوالابتر
- انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یوتون الزکاة و هم راکعون
- انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا
- ...
و بارها در کتابها و از زبان بزرگان اسلام شنیده اند که پیامبر(ص) بارها و بارها فرموده بود که:
فاطمه پاره تن من است. هر کس که او را بیازارد مرا آزرده و هر کس که او را خشنود کند مرا خشنود کرده است.
و یا می فرمود:
خشم فاطمه (س)، خشم خدا و خشنودی او، رضایت خدا را به دنبال دارد.
و اگر اعتقاد به این دارند که غصب فدک باعث آزارده شدن دختر رسول خدا نشده است، کدامشان می توانند بگویند که ماجرای آتش کشیدن درب خانه علی (ع) فاطمه را غمگین نساخته است!
خشم خدا را به جاه طلبی های عمر کوتاهشان خریدند...
و سالهای سال، امتی را به بهانه اینکه صحابه بودند، دنبال خود کشاندند...
آنها که بعنوان اولین نسل اسلام، سخن پیامبر و سنت پیامبر امانتی بود در نزدشان، خیانت در امانت کردند!
سالهای سال امّت اسلام را به کجی کشاندند!
خلافت علی را چندین سال به عقب انداختند، نمی دانستند که هزاران سال مسلمانان را گرفتار بلا می کنند! از عظمت وجود مبارک علی (ع) غافل بودند...
آیا می خواهند باز هم از زبان رسول خدا فضایل علی را بشنوند؟! پس بشنوند:
- یا علی! حبک ایمان و بغضک نفاق (نور الابصار- ص 72)
- یا علی! انت صراط المستقیم (ینابیع الموده - ص 133)
- یا علی! ان الحق معک و الحق علی لسانک و فی قلبک و بین عینیک (مفتاح النجاة - ص 66)
- علیّ حبل الله المتین (ینابیع الموده - ص 445)
- علیّ رایت الهدی (حلیة الاولیاء - ج 1 - ص 66)
- .... و هزار هزار از این دست!
و اگر اینها را باور ندارند... در جواب غدیر چه دارند که بگویند؟! (الغدیر - علامه امینی) و اگر الغدیر را نمی پذیرند؛ این سخن خلیفه دومشان را چه :
لولا علی لهلک عمر (اگر علی (ع) نبود عمر هلاک شده بود!!) که بارها و بارها در جمع ها این را می گفت و به آن اعتراف می کرد؟؟؟

دوست داری بدانی چه چیز پهلوی دختر رسول خدا (ص) را شکست و او را شهید کرد؟
ضربه لگدی که دومی (لعنت الله علیه) بر در زد! یا غلاف شمشیر... یا میخ در... یا سیلی... یا...
سبحان الله!! که فاطمه (س) از شدت معرفتش از دنیا رفت!
او که عظمت وجود مقدس علی (ع) را درک می کرد، نمی توانست ببیند که پدرش از دنیا رفته است و جانشینش کسی جز علی (ع) است...
از هر طرف که بنگری قاتلان دختر رسول خدا را می بینی!
حال دوباره خود را به غفلت بزن و بگو که زهرا (س) از شدت دوری پدر اینقدر گریه کرد تا دق مرگ شد!! العیاذ بالله! که مقام او والاتر است... و این سخن های بیهوده از شأن او به دور است.

آه... ای دل! باورت می شود که قاتلان دختر رسول خدا امروز طرفدارانی بسیار دارند و در تمامی این خاک زمین گسترده اند؟! مدام بر پیامبرشان درود می فرستند: صلی الله علی محمد و سلم! ... و اگر بخواهند قرآنشان را تمام کنند: صدق الله العظیم...

آه... ای دختر رسول خدا! الهی جان بی ارزش "بی معرفت" فدایت شود!
گمان می کردیم که به سخن رسول الله که می فرمود: المرء یحفظ فی ولده (احترام هر مرد باید در فرزندان وی شود.) گوش می دهند و بعد از رسول خدا تو را بزرگ می دارند و احترام تو را نگاه می دارند!!
گمان می کردیم خاک پای تو را توتیای چشم کنند!! نه چادر تو را فرش راه...
گمان می کردیم...
استغفروالله ربی و اتوب الیه... ساکت باش ای دل! آرام بگیر...
گفتن یا نگفتن تو را چه سودی است وقتی خود را به ندیدن و نشنیدن و ندانستن می زنند...!
آرام بگیر که تو به خون دل خوردن فرمان داده شده ای!
فکر نکنید که اگر علی بعد از چندین سال خانه نشینی به خلافت رسید همه چیز برای ما تمام شده است!! هنوز هم شیعیانش خار در چشم و استخوان در گلو مانده اند تا که خداوند مرهم زخمشان شود و برساند آنکه را که باید برساند...

یا علی

لینک های مرتبط:
درد دل "عزادار" در وبلاگ "حسینیه دل" همدرد نوشته های خودم
بخش صوتی تصویری سایت شهید آوینی (شهادت حضرت زهرا)


نوشته شده توسط بیم عرف ت در ساعت 6:57 عصر | ()نظر

کلمات کلیدی : خاطرات

ارسال لینک :





پنج شنبه 85 خرداد 18

... تمام شد. حال چه بخواهی چه نخواهی امام از پیش ما رفته است... و دنیا مرامش اینگونه است! و مرگ را رحمی نیست! ولی این نیز رسم دنیاست که از هر کسی یادگارهایی بجا می گذارد...
امروز از امام چه میراثی برای ما مانده است :

جماران منزل امام
 علی بن جواد الحسینی الخامنه ای آقا مصطفی خمینی و فرزندان ایشان علی آقای خمینی فرزند احمد آقا

و در پایان هم عکس خود را قرار ده... که امروز از برکت وجود پدر پیرت، راه سعادت یافته ای. تو نیز یادگار امام هستی... قدر خودت را بدان!

والسلام علی عباد الله الصالحین
بی معرفت


لینک های مرتبط:
مسابقه "حرف دل با روح الله سایت شهید آوینی"
گوشه ای از وصیت نامه امام که توسط نایب بر حقش سید علی آقای خامنه ای قرائت شد


نوشته شده توسط بیم عرف ت در ساعت 4:21 عصر | ()نظر

کلمات کلیدی : خاطرات

ارسال لینک :





یکشنبه 85 خرداد 14

طعم فراق را از زبان سید شهیدان اهل قلم بشنوید... ببینید که سید مرتضی چگونه الفاظ  و کلمات را در کنار هم میچیند تا آنجا که تو از آنها شدت درد و فراق را حس کنی؟! :

شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
 کنایتی است که از روزگار هجران گفت

نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه برید صبا پریشان گفت

من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
 که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت

مزن زچون و چرا دم که بنده ی مقبل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت

 کوچه های جماران همراز کوچه های مدینه گشته اند بعد از ارتحال رسول. آنان که پای دارند هروله می کنند تا خود را به خانه ای برسانند که مطاف ملائک حافظ تو بوده است و هر صبح و شام میهمان سفره ای که از بهشت بهر تو نزول می یافت، خانه ای که همنوازی تسبیحات تو هر صبح و شام نور می خورد و نور می آشامید و در عطر روح اللهی تو شناور بود. آنان که پای دارند هروله می کنند، اما آنان که پا در راه عشق تو باخته اند چه کنند؟ جانا، رحم آور! اینجا عالم ظاهر است و ظاهر حجاب باطن. چه کنیم؟

ستون های حسینیه ی جماران رازداران اُستُن حنانه اند اما بر حال ما می گریند، بر حال آن دلباختگانی که بی تو دیگر جانشان جز باری سنگین بر گرده ی فراق نیست. ستون ها می نالند. ذرات چوب و آهن و خاک، هر چه هست، می نالند. آنجا که تو می نشستی، اریکه حکومت عشق بر جان های مشتاقان، خالی مانده است.

گریه کن تا آن بغض گلوگیر بشکند و اشک هایت پیش باز قدم های یار روند، در کوچه باغ های ملکوت. طراوت آن جنات از اشک های من و توست ، اما دل هایمان آرام نمی گیرد. کاش این غم، اشک می شد و فرو می ریخت و این ابرهای تنگ نشسته، آسمان سینه هامان را به خورشید وا می گذاشتند. کاش قلب مرا قربانی می گرفتند تا این گرد ماتم از شهر برخیزد و رسول الله به مدینه باز گردد.

جانا! سخن از فراق توست، که در فراق جز حدیث فراق نه در دل می گذرد و نه بر لب می آید. با ما بگو چه باید کرد که جان مانده است و ای عزیزتر از جان ، تو رفته ای؟ ما جان و سر را می خواستیم تا بر سر پیمانی نهیم که با تو بسته بودیم. حال بازگو که با این سر پر درد و جان پریشان چه کنیم؟ اما فراق  آمدنی است، دیر یا زود، و این بیت الاحزان مهبطی است در هجران، تا بسوزی و از آتش فراق ققنوسی برآید با بال های آتشین ، که تو را بر بال های خویش ازسدرةالمنتهی نیز بگذارند.

جانا! محبت تو شیطان را به بند کشیده تا بین مردمان و یاد مرگ هیچ حجابی حائل نگردد و همه در محشر قیامتی که تو برپا کرده ای حاضر شوند.
رحم آور ای عزیز ما! کسی را بفرست تا آن خبر هولناک را که شنیده ایم تکذیب کند. ای مسیحای جان بخش دل های میت ما! مگر مسیح هم می میرد؟

« کو خمینی؟ کو خمینی؟»... «کوکو»ی غریبانه ی بوف دل ما، در ویرانه های سینه هامان پیچیده است، در آنجا که تا پیش از این بیت المعمور بود. گوش کن به ترنم ذرات خاک در تلاوت سوره ی «الرحمن». در آسمان، اما، قاریان ملکوت که قرآن را از رسول الله آموخته اند، با سوره ی «دهر» به استقبال آمده اند.

شب سر رسیده است، اما قلب ها تسکین نمی یابند. نبض اضطراب می تپد و فوران آتش غم از عمق اقیانوس روح تا قلب ها سریان می یابد و با اشک ازچشمه ی چشم ها بیرون می زند.

همه انتظار می کشند و انتظار خواب را رانده است. شب خاکستری است که آتش روز واقعه را پنهان داشته. فردا چه خواهد شد؟

عاشق در معشوق به فنا می رسد و بقای خویش را در بقای او می جوید. پس نه عجب اگر از امت کسی نیست که خود را به یاد آورد! همه بی خود گشته اند و یکبار دیگر این انسان است که بر عهدی بزرگ مبعوث می گردد. زمین در انزوای کهکشان، سر در گریبان ماتم فرو برده است و بر تنهایی امام عصر می گرید و ستارگان شمع گریان جمع غریبانه ی اصحابند :

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ؟

جوانانی که خود را از او باز یافته اند، اکنون یکباره چشم بر جهانی گشوده اند که در آنجا اجال تن ها به سر می رسد و انسانی به عظمت روح الله نیز می میرد.

شب را شکست ، اما خود در انتظار طلوع نماند. نوری که در طواف قلب محمد (ص) بود به قبله ی طواف خویش واصل شد. پروانه ها نور را به حکم میثاق می شناسد و از آغاز، با قصد سوختن پر در مطاف می گشایند.

در آسمان، ملائکی که مر را با یک اشاره ی لؤلاکی بشکافتند، راه را با فاتحه گشودند. بانگ تلاوت از شقاق قمر برخاست... و تا آسمان هفتم بالا گرفت؛ تا جنات یاسین و حُجُرات نور بر دامنه ی اعتراف، تا آنجا که نسیم «هل اتی» می وزد، با عطر یاس و گل های محمدی... تا بستان هایی که از نهر های «طه» سیراب می شوند. اما زمین، ای وای! ماتم گرفت و «اناء اللیل» و «اطراف النهار» پر شد از گریه های غریبانه و نوحه های یتیمانه. زنی فریاد میزد : «نگویید که خمینی مرده است، نگویید که خمینی مرده است! » و آن دیگری، که چشم از تصویر او بر نمی گرفت و می گریست. وقتی انسانی آن سان عظیم که خمینی بود روی در نقاب خاک می کشد، شکاف فرقت و فقدان او تا به قیامت جبران نمیگردد؛ شکاف فرقت او در دل، زخمی التیام ناپذیر است.

جان را اشک می کنند و از چشمان فرو می ریزند تا التیام یابند، اما دریغ! دریغ و درد! او را نمی توان شیرین تر از جان نامید، که شیرینی جان به وجود اوست و اکنون که به دیار نادیار روح سفر کرده است، شرنگی تلخ تر از جان چیست درکام ماندگان؟

روح نمازمان قبض شد و لاشه های سرد رکوع و سجودمان بی کفن و دفن بر خاک ماند و قلب گوری شد که در آن، جنازه ی فطرت را به خاک سپردند. اعصار بینات پایان یافت و باز ماییم و عقلمان؛ ماییم و عقلمان این فرشته ی مطرود بال شکسته بر مهبط زمین ، در جزیره ی تنها. کی باشد که ادریس بیاید ؟ کی باشد که اریس بیاید؟

گرد آمده اند و در برهوت میان ظاهر و باطن حیرانند. خدایا، مگر روح الله نیز می میرند؟ خدایا، او سببی بود که زمین و آسمان را به هم می پیوست. اکنون ما را بازگوی که به کجا روی آوریم؟ عقل می گوید که اکنون او بر بلندای آسمان ابدیت ایستاده است و امتداد وجود خویش را در تاریخ می نگرد، اما چشم ظاهر بین بدنی نحیف را پیچیده در میان کفنی سفید می بیند، در انتظار بازگشتن به خاک. آن تابوت شیشه ای نگینگرانقدر انگشتری زمین است، کعبه بلورین دلهای عشاق حق. و آن عمامه سیاه بر کفن سفید، نقطه ی خل گرفتاری گرفتاران عشق است.

گریه موهبتی است که راه صبر را هموار می دارد، وگرنه، با ما بگو که داغ تو را چگونه تاب آوریم! با تو همان می گوییم که امام علی در رحلت رسول خدا گفت :

اِنَّ الصَّبرَ لَجَمیلٌ اِلّا عَنکَ وَ اِنَّ الجَزَعَ لَقَبیحٌ اِلّا عَلَیکَ وَ اِنَّ المَصابَ بِکَ لَجَلیل

صبر جمیل است اما نه در مرگ تو، و بی تابی زشت است اما نه در جدایی از تو، و مصیبت تو عظیم است، و پیش از تو و پس از تو هرچه مصیبت باشد کوچک است و آسان است. با ما سخن از زیبایی صبر و قبح جزع نگویید! اینجا میزان در هم می پامیزد. مصیبت آن همه عظیم است که ار بی تابی چاره ای نیست :

اِنَّ الصَّبرَ لَجَمیلٌ اِلّا عَنکَ وَ اِنَّ الجَزَعَ لَقَبیحٌ اِلّا عَلَیکَ

آن همه خواهیم گریست که بتوان دلها را در مغسل داغ تو غسل داد، و تو بدان که اگر جهان در انتظار قائم آل محمد نبود، آسمان نیز آنهمه می گریست که سیل اشک بنیان حیات را بر می کند و زمین شکاف بر می داشت و خورشید کور می شد.

داغ یتیمی بر پیشانی فرزندان آنگاه نشست که تو رفتی. می گفت: « زینب، بگو بابا خداحافظ! محمد بگو بابا خداحافظ!»

«فار التنور» در وصف ماست که چشمه های اشکمان از عمق قلب های اتش گرفته می جوشد. قلب زمین آتش گرفته است و اشک داغ از چشمه ها فواره میزند. فردا که این طوفان سیاره ی زمین را در خود گرفت، این کشتی خواهد راند تا بر «جودی » بنشیند، بر آن منزل مبارک، که بسم الله مجریها و مرسیها. آنگاه هنگام استجاب دعای نوح خواهد رسید، اگر چه او خود دیگر در میان ما نیست:

 ربِّ اَنزِلنی مَنزلاً مُبارَکً وَ اَنتَ خَیرُ المُنزَلینَ


نوشته شده توسط بیم عرف ت در ساعت 12:58 صبح | ()نظر

کلمات کلیدی : خاطرات

ارسال لینک :





پنج شنبه 85 خرداد 4

سلام علیکم:
دیروز، هم روز آزادسازی خرمشهر بود هم روز پر کشیدن شاعر عزیز کشورمان مرحوم آغاسی. می خواستم وبلاگ رو به روز کنم ولی متاسفانه دیروز از صبح ساعت 7:45 که رفتم از خونه بیرون تا ساعت 10:30 شب بیرون بودم! بعدشم که مثل یه جنازه افتادیم تو رخت خواب.
حکایت های زیادی داره این خرمشهر... از مسجد جامع و جهان آرا و رزمنده های غیور و حرفهای امام و نوشته های روی دیواری که عراقی ها نوشته بودند: "جئنا لنبقی" یعنی " آمدیم که بمانیم." و پیروزی و 17000 اسیر عراقی و ... . حکایت های مربوط به اون رو هم، همشو شنیدید.
امروز باید به حال و آینده فکر کنیم... اساسا این یک نتیجه ی بدیهی عقلانیه که نگاه کردن به گذشته بدون ایجاد انگیزه و بدست آوردن راه حلی برای مبارزه با مشکلات آینده و دوراندیشی، پشیزی ارزش نداره. تا کی می خوایم به پیروزی خرمشهر افتخار کنیم... افتخار به این مساله وقتی ارزش داره که ارزشهایی که به خاطر اونها خرمشهر فتح شد؛ همین امروز هم سر لوحه ی کار ما باشه.
یه بنده خدایی از بچه های جبهه ی خرمشهر رو آورده بودند توی جام جم... باهاش مصاحبه می کردن. حرفهای قشنگی میزد... میگفت: " خرمشهر آزاد شد... امروز ما برای خرمشهر چکار کردیم؟! اگر امروز محمد جهان آرا جلوی من باشه چه جوابی داریم به این سوالش بدیم؟ "
دیروز تکلیف، آزادی خرمشهر بود. امروز تکلیف آبادسازی خرمشهره... آزادی خرمشهر نعمتی بود از جانب خداوند  تبارک و تعالی... امروز آباد کردن خرمشهر شکر عملی اون نعمته... نمی خواهید نعمتهای خدا رو شکرگزار باشید؟!
خرمشهر و غیر خرمشهر در میان نیست! مهم تکلیفی است که فراموش شده... حرمتی است که شکسته شده... و اگر باور ندارید از نخل های بدون سر خرمشهر بپرسید...
امروز وبلاگ "بی معرفت" برخلاف همه رسانه ها، آزادی خرمشهر رو به شما تبریک نخواهد گفت...
امروز عاجزانه از خداوند متعال میخواهم که اگر روزی بخواهد بیاید که این حرمت ها برای "بی معرفت" شکسته شود؛ پیش از آن، جان بی ارزشش را بگیرد!
والسلام...

لینک های مرتبط:
نوشته یک روحانی همدرد با نوشته ی من با تیتر: " تراژدی خرمشهر "
 محمد جهان آرا
بیانات رهبر معظّم انقلاب اسلامی درباره جهان آرا
تصاویری از آزادی خرمشهر
ویژه نامه سایت شهید آوینی برای مرحوم آغاسی


نوشته شده توسط بیم عرف ت در ساعت 12:9 عصر | ()نظر

کلمات کلیدی : خاطرات

ارسال لینک :





<      1   2   3   4   5   >>   >
+ لینک پست های اخیر: :












هرگونه استفاده از مطالب و فایل های این وبلاگ در جهت نشر فرهنگ دینی موجب امتنان است!!
طراحی: بی معرفت - نام قالب: دل شب
توسط نرم افزار: فتوشاپ CS و فرانت پیج 2003
قدرت گرفته از پارسی بلاگ

No Copyright : Because of spreading Islamic thought you can use all files and images.
Design by Bimarefat - Template Name: Dele Shab
Software : Photoshop CS & FrontPage 2003
Powered by Dear "Parsiblog.com"

Clicky